سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!

از روزایی که انگار نیستم بدم میاد....از روزایی که ترسناک...روزاییکه درگیی ...از روزایی که میفهمی اونچیزی که میخواستی نشد...

ازین روزا بیزارم....دوره میکنم دوره میکنم از اول تا آخرو!ولی هیچی نیست...نمیفهمم

گیجم!گنگم...دلم جاده میخواد....برم!فقط برم ،فقط برم،فقط برم..

نمیدونم کجا!ولی باید برم!کسی هست دستمو بگیره منو با خودش بیره!؟

سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...

امشب رفتم مهمونى!!شنيدييييين؟؟؟رفففففتتتتم!رفتم مهمونى!خودم تنهايى رفتم!بازم تنها!همه با همسراشون بودن ولى من نه!

من بازم تنها بودم!بازم تنهاااا!هركى نيمه , گمشده شو پيدا ميكنه ديگه تنها نيست!اون نيمه , ...قسمت خاليه وجودشو پر ميكنه!ولى من 

هنوز نيمه ى خاليه وجودم خاليه!هنوز پر نشده!تنهايى قسمتى از وجود منه!خسسسستم!

مردى كه تا ساعت٣نصفه شب زنشو تنها بزاره مرد نيست!!!مردى كه حواسش به زنش نباشه مرد نيست!

مردى كه زنشو تكميل نكنه كه مرد نيست!!!

سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...

امروز ۶ روزه که ندیدمش و جدا شدیم!

شاید همین بهونه ای واسه جدایی تا ابد باش.....

دلم واسه خونم واسه گل هام تنگ شده!....کاش بلند شم ببینم همش خوابه،همش خواب بوده.......

سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...

 اشکام واینمیسته......کی میگه یه خدایی هست که مارو میبینه؟!من میگم نیست...من میگم خدا نمیبینه!اگر میدید.....اگر کتک خوردنامو میدید،اگر اشکامو میدید،اگر این بدن لهمو میدید....حتما یه کاری میکرد!حتما نم سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...ادامه مطلب

الان يه خاطره ى خيلى قشنگ يادم افتاد!!خاطره اون شب سردى كه نيمه شب زنگ زد و يهو گفت مياى پيشم؟؟گفتم الان؟؟؟ساعت١٢؟؟ گفت خوب يهويى دلم خواستت! الان به يه مرزى از سردى رسيدم كه حتى يه خاطره ى كوچيكم وجودموووو پر از شوق ميكنه! كاش عشق نبود،كاش كسيو دوست نداشتم،كاش دوسش نداشتم،كاش ،كاش،كاش...........چقدر بايد بگم اى كاااش!دلم پر حسرت!دلم پره غم!دلم پره اندوه!دلم پر غصه ست!خدايا كمكم كن!! دلم يه عشق بى پايان ميخواد!دلم يه دوست داشتن ديگه ميخواد!يه دوست داشتن مث اون وقتااااا... سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...ادامه مطلب

دورو برم يه عالمه آدم ولى بازم احساس تنهايى ميكنم!تنهام....خدا!دلم اندازه دنيا گرفته خيلى!خدايا باور كن خسته شدم!خدايا منخيلى خسته شدم!ناشكرى نميكنم ولى باور كن دلم يه ذره يه نفرو ميخواد،يه نفرى كه كنارش احساس تنهايى نكنم! خدايا ميدونم تو هستى!ولى دلم عجيب گرفته!دلم يه جور ديگه گرفته!دلم يه طوريه! خدايا يكم دلم به خاطره خانوادم گرفته يكم دلم به خاطره كسى كه فك ميكردم دوسم داره،ولى الان فهميدم اصلا دوست داشتنى نيست!دوست داشتنى نيست!من الان دارم تنهايى زندگى ميكنم!تنهاى تنها!!!!تنها ميخوابم!تنها بيدار ميشم!تنها ميشينم!تنها غذا ميخورم تنهام خدااااا!يه بغض بزرگى تو گلوم هست كه راه نفسمو ميبنده!اين سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...ادامه مطلب

ديگه حالم داره ازين زندگى بهم ميخوره..........از دستش خسته شدم خداااا خسته............

سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵| 23:2 |یه تنها| |

سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...

باز تنهايى....باز اشك....باز مجيد خراطها.....باز يه دل آشوب.....باز يه قلب مريض...كه به زور ميتپه! بازم نگران!من فقط كمى آرامش ميخوام!كمى زندگى ميخوام!به نظرتون چيزه زياديه؟زياده ميگم باهم باشيم؟زياده ميگم باهم وقت بگذرونيم اين غير عاديه كه ميگم شب ساعت٢نيا خونه؟اى مردم؟؟؟؟؟؟بگين ببينم زياده؟دلم ميخواد برم يه جايى و از ته دلم داد بزنم!بلند داد بزنم! اينقدر كه صدام بگيره!دلم يكم آرامش ميخواد!چقدر بده آدم خسته شه!وقتى خسته ميشى ديگه نه حال حرف زدن دارى نه حال جروبحث! نه حال گله دارى نه حال غر زدن!به يه جايى رسيدم كه جز سكوت كارى از دستم بر نمياد! ميدونم يه وقتى همه ميفهمن داغون شدم كه خيلى ديره! سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...ادامه مطلب

اينقدر دلم شكيته ست كه حتى حال نوشتن ندارم!

سرزده كه برى پيش عشقت خيلى چيزا مياد دستت!يهو يه سيگار ميبينى تو دستش كه نشون ميده٤سال تمام بهت دروغ كفته!

سيگاره مهم نيست!اعتمادى كه كردم مهمه!شكسسسسسسسسسسسسسسستم!اااااااااااااآه........

كاش عمر دست خودمون بود!اگه بود حتما امشبو واسه مرگ انتخاب ميكردم.....

سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...

آره آرومتر شدم چون نا اميدم ديگه!نا اميد واسه عشق!نا اميد به عشق!بى اعتماد به دوست داشتن!

انگار روحم خيلى ناراحته!حتى حال گلايه كردن هم نداره!خسته ست.......

خسته از همه!حتى خودش......

اما هنوز تنها....

اينجور كه پيش ميرى عذاب من ادامه داره

ميخوام فراموشت كنم گذشته نميزاره...

اينقد غمام زياده اشكام نميشه جارى!!!

سوالم اينه منو هنووووووز دوووست دارى؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سرنوشت؟؟بامن بازی نکن!...